آن صبح رؤیایی
گفتند صبح آمدنت صبح دیگریست
صبحی که در ادامهاش از هر چه شب بَریست
گفتند صبح جمعهای از راه میرسی
جمعه برای آمدنت روز بهتریست
هر روز هفته را به خودم قول میدهم
بعد از گذشت آن همه... این جمعه، آخریست
از شنبه تا سهشنبه جهانم هوایی است
روز سهشنبه در دل دیوانه محشریست
از شنبه تا سهشنبه برایم سهشنبه است
رو به جهان بستهام این روز چون دریست
(در میزنم) ـ کجاست کسی که... و این تویی
مردی که در نگاهش نور پیمبریست
پس، از در سهشنبه گذر میکنم و بعد
به جمعه میرسم (نه... نه... این روز دیگریست)
جمعه بدون آمدنت سخت مضطرب
این روزِ تلخِ بی تو، شب زجر آوریست
هر هفت روز هفتهام از اشک پر شده
چشمم درون بستری از اشک بستریست
از شنبه تا سهشنبه و جمعه... کدام صبح؟
گفتند صبح آمدنت صبح دیگریست