شکوه می کنم ؛
اری شکوه می کنم از الهه عشق که جرعه ای از جام رنگین می را برای دمی به ما نوشاند وآن گاه جام را پشت پرده گیتی پنهان نمود . تا کی جنون و تا کی خمار چشم یار و تا کی انتظار .......
خوشا آن لحظه ای که خود را در اینه چشمانش پیدا کنم ودل را به قدومش اتش زنم .
آری ؛ خوش است مردن در کنار چشمان او و گم شدن در لابه لای نگاه او .
درد مرا معنا کن ای عشق ابدی. طوفان عشقت را که به من ارامش میدهد از کدام وادی می وزد که این چنین طمع دیدنت به قلبم چنگ میزند؟
مگذار افسانه شود وعده دیدارت و مگذار خراب شود ستون آرزوهایم در روز آمدنت.
مگذار؛