عرق خورده بود !
دهانش بوی بدی میداد !
داشت میرفت !
ناگاه دید از مقابل امام صادق یا موسی بن جعفر علیهمالسلام میآید .
با خود گفت چه کنم؟
جلو بروم ، آقا سؤال کنند : چرا دهنت بوی بد میدهد ، چه جواب بدهم ؟
اگر برگردم بد است ، چشمهایم توی چشمهای حضرت افتاده است !
باید بروم سلام کنم
همین طور در خجالت مانده بود که چه کند
آرام آرام میرفت و متحیر که چه کند ، آقا هم نزدیک میشد.
وقتی مقابل هم قرار گرفتند ، نتوانست سلام کند !
از خجالت سرش پایین افتاد !
خوش به حال کسی که اگر هم گناه میکند ، وقتی به خودش آمد
شرمنده شود، از امام زمانش حیا کند، افتخار نکند که من بودم
یک همچین گناهی کردم
تا سرش از خجالت پایین افتاد،دید حضرت ایستاد و فرمود: نه، نه
در هر حالی که هستید سرتان را از ما خانواده پایین نیندازید
شما کسی جز ما ندارید ، کسی و پناهی غیر از ما ندارید .
دوستان
آیا ما از امام زمانمون خجالت میکشیم ؟
میخواستم بگم وای بر ما ...دیدم جسارته به شما پاکان بگم
میگم :
وای بر من که هر روز امام زمانمو ناراحت میکنم و خجالت نمیکشم!!!