یکی از همین روزهای خدا , یک روزی مثل همه روزها , یکی از این عاشقهای دوره گردی که چشمشون دنبال معشوقی توی خیابانها هست , و کاری دیگه ای ندارند که خودشون رو باهاش مشغول کنند , یکی از این عاشقهایی که ادعا می کرد که دیوانه ی کسی هست که هزاران سال پیش به شهادت رسیده و اسم خودش رو عاشق دیوانه ی حسین گذاشته می رسه , تا می بینه این دیوانه نام رو بهش یه لبخندی می زنه می گه : ااخه ادم , تو چه جور عاشق کسی شدی که اصلا ندیدی , شاید هم ازش شنیده باشی , ولی شنیدن کی بود مانند دیدن ؟!
دیوانه کمی صبر کرد و بهش گفت : ما چون خیلی عاشق معشوقمون هستیم و دیدیم باید از همه عاشقا سر باشیم , دیدیم صنف شما با یک نگاه عاشق می شند , گفتیم چه جور می شه از شما سبقت گرفت و پیشی گرفت , گفتیم ندیده عاشق بشیم
باز هم بوی محرم نزدیک است
انا مجنون الحسین