در آخرین روز های سال 1388 هجری شمسی، سران مقاومت منطقه ی خاورمیانه در سوریه گرد هم آمده و راه و زمینه های همکاری با یکدیگر را در مسایل منطقه ای و بین المللی مرور کردند. این اجلاس که با میزبانی سوریه و شرکت رییس جمهور جمهوری اسلامی ایران آقای دکتر احمدی نژاد، بشار اسد رییس جمهور سوریه، سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان و خالد مشعل رییس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) برگزار گردید، بازتاب فراوانی در رسانه های گروهی خاورمیانه و سراسر جهان داشت.(1)
این اجلاس از یکسو با تحسین کشورهای موافق روند مقاومت همچون دولت اسلامگرای ترکیه و دولت های تسلیم شده در برابر روند مقاومت همچون دولت وحدت ملی لبنان مواجه گردید و از سوی دیگر، وحشت و نگرانی دولت های استکباری و دست نشاندگان آن ها را در منطقه ی خاورمیانه برانگیخت.
این اجلاس گرچه موجب زنده شدن امیدهای ملل مستضعف منطقه برای رهایی از چنگال استکبار گردید و موقعیت مقاومت منطقه را بیش از پیش تثبیت و تقویت کرد، اما موقعیت منطقه ی خاورمیانه را در یک نقطه ی عطف قرار داد.
با توجه به بروز رکود اقتصادی بین المللی در سراسر دنیا و متأثر شدن کشورهای استعمارگر غربی از این مشکلات اقتصادی،(2) در زمینه های سیاسی و نظامی نیز این دولت ها در موضع ضعف قرار گرفته اند و به طور قطع نمی توانند همانند لشکرکشی های دهه ی اخیر به عراق و افغانستان، جنگ پرهزینه را به راه اندازند. از سوی دیگر کشورهای مستقل و ضد استکباری منطقه ی خاورمیانه نیز گرچه از رکود اقتصادی بین المللی ضربه دیده اند، اما مشکلات ناشی از رکود اقتصادی در این کشورها، به اندازه ی غرب نبوده و این کشورها به دلیل تحریم طولانی مدت از یک سو و دارا بودن منابع غنی انرژی و مواد خام از سوی دیگر، بهتر از غرب خود را با مشکلات اقتصادی تطبیق داده اند. چرا که این کشورها از سال ها قبل در شرایط تحریم اقتصادی به حیات خود ادامه داده و بالطبع روش های مختلف تطبیق با شرایط سخت را آموخته اند.
در این شرایط غرب از یکسو تحت فشارهای اقتصادی و ضعف سیاسی و نظامی قرار گرفته و از سوی دیگر بیم آن دارد که گسترش نفوذ مقاومت اسلامی در منطقه ی خاورمیانه، دست آنان را از منابع غنی منطقه کوتاه نماید و مشکلات اقتصادی آنان را بیش از پیش تشدید کند.
بنابراین غرب تلاش خواهد کرد تا به هر نحو ممکن، شرایط منطقه را به سود خود تغییر دهد و مانع از سقوط قطعی اقتصادی، سیاسی و نظامی خود گردد. اما در این میان، کشورهای غربی همانند 5 یا 10 سال قبل، چنگ و دندان تیز نداشته و توانایی اداره ی یک جنگ و تامین هزینه های یک نبرد بزرگ و تمام عیار را در منطقه ی خاور میانه ندارند. با توجه به این واقعیت، آن ها تلاش خواهند کرد تا به جای استفاده از امکانات و نیروهای خودشان، از امکانات و نیروهای دست نشانده ی خود در منطقه بهره جویند و با این کار از یک سو سرمایه های کاهش یافته ی کشور خود را حفظ نموده و از سوی دیگر با موج فزاینده ی تنفر افکار عمومی مردم جهان از لشکرکشی های کشورهای غربی به خاورمیانه مواجه نشوند و بیش از پیش وجهه ی خود را نزد مردم جهان تخریب ننمایند.
در واقع می توان گفت که تقویت مقاومت گرچه استکبار را به طور فزاینده ای تضعیف نموده است، اما استکبار تلاش خواهد نمود تا آخرین تلاش های خود را برای جلوگیری از مرگ قطعی خود انجام دهد، حتی اگر این تلاش به جنگی بزرگ و منطقه ای و بازی مرگ و زندگی بیانجامد.
مسئله ی دیگر که احتمال آغاز درگیری را از سوی غرب یا مهره های دست نشانده ی آن در منطقه تقویت می نماید، توجه به تقویم ماسونی است. همانگونه که می دانیم، فراماسونری جهانی یا همان دجال آخرالزمان، اداره ی بسیاری از کشورهای جهان را در دست گرفته است و تلاش دارد تا حکومت جهانی شیطانی خود را در اورشلیم (بیت المقدس) بنا نهد.(3) در تقویم ماسونی، زمان تشکیل این حکومت در ابتدای قرن 21 میلادی می باشد.(4) توجه به تقویم ماسونی زیر می تواند، مسایل مهمی را روشن نماید:(5)
تقویم ماسونی: بنا بر ادعای ماسون ها، سال های 2001 تا 2155، زمان طلایی آن ها است.
تقویم ماسونی: بنابر دوره های مایایی و گریگوری، عصر حاضر یک زمان کلیدی برای حکومت جهانی شیطانی ماسونی است.
از سوی دیگر، مطابق تقویم 13 ساله ی ماسون ها، از سال 1776 یعنی تأسیس دولت ماسونی آمریکا و قویترین بازوی بین المللی فراماسونری جهانی، برنامه های ماسون ها برای تشکیل حکومت شیطانی جهانی، در ادوار 13 ساله برنامه ریزی گردیده است (13 عدد مقدس ماسون ها و یهودیان است). یکی از نقطه های عطف این برنامه، سال 1945 میلادی بوده است که با سال 1776 میلادی (تاسیس آمریکا)، 169 سال فاصله داشته است. (169 = 13 × 13).(6) سال 1945 میلادی سال پایان جنگ جهانی دوم و آغاز استیلای دولت های ماسونی بر مناسبات بین المللی بوده است. این سال را شاید بتوان سال استبداد صغیر ماسونی نامید؛ چرا که در فاصله ی اندکی بعد از آن یعنی در سال 1947 میلادی، دولت نامشروع اسراییل متولد گردید(7) تا در قلب خاورمیانه و در بیت المقدس (اورشلیم)، زمینه ی تاسیس استبداد کبیر و دولت جهانی ماسونی را در ابتدای قرن 21 به وجود آورد.
از سال 1945، دوره های 13 ساله ادامه دارد تا این که پنجمین دوره ی آن در سال 2010 خاتمه یافته و دوره ی ششم آن در این سال آغاز می گردد (65 = 1945 - 2010) و (65 = 5 × 13). به همین دلیل، عده ای از محققین، این سال را سال تأسیس معبد سلیمان و تخریب مسجد الاقصی دانسته اند. گرچه همه ی محققین بر این نظر تاکید ندارند، اما آنچه که مورد اتفاق همه می باشد، وجود یک نقطه ی عطف در سال 2010 و آغاز دوره ی جدید در این سال می باشد.
گرچه بین محققین در زمینه ی سال دقیق تاسیس معبد سلیمان اختلاف اندکی وجود دارد، اما همگی متفق القول هستند که دوره ی حاضر یک دوره ی ویژه برای ماسون ها می باشد. در واقع دوره ی کنونی از جهات گوناگون، دوره ی طلایی ماسون ها است و مطابق تقویم های آنان، حکومت جهانی شیطانی ماسونی باید در اورشلیم تشکیل گردد.
این برنامه می رفت تا مطابق زمان پیش بینی شده محقق شود، اما به لطف خدا و با تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران و سپس حزب الله لبنان، با موانع جدی مواجه گردید و در سال های اخیر نیز این مانع، با پیوستن مقاومت اسلامی فلسطین (حماس)، سوریه و حمایت دولت اسلامگرای ترکیه، مستحکم تر شد.
در هر حال، کشورهای استکباری و ماسونی، از قرن ها قبل برای سال های 2001 تا 2020 میلادی برنامه ای ویژه تدارک دیده بودند و قصد داشتند در این دوره، تشکیل حکومت جهانی شیطانی خود را جشن بگیرند. اما خداوند مکر آنان را به خودشان برگرداند و با عنایت حضرت حق، کشور جمهوری اسلامی ایران به همراه سایر نیروهای مقاومت منطقه، مانع تحقق این مهم شدند. رکود اقتصادی سال های اخیر نیز مزید بر علت شده و سنگ بزرگی پیش پای دجال آخرالزمان برای اجرای نقشه ی شومش گذاشته است. این مسایل سبب خواهد شد که به احتمال زیاد، فراماسونری جهانی (دجال احتمالی آخرالزمان) برای جلوگیری از ضعف بیشتر، بخواهد به زودی تحرک و فتنه ی بزرگی تدارک ببیند تا به زعم خود قبل از پیچیده تر شدن اوضاع، کار را یکسره نماید. این خطری است که بیش از پیش احساس می شود ، اما همانگونه که ذکر گردید، دولت های ماسونی غربی در حال حاضر به دلیل ضعف اقتصادی و نگرانی از افزایش نفرت افکار عمومی مردم جهان، ضعیف تر از آن هستند که بخواهند جنگی با وسعت جنگ عراق و یا با وسعتی بزرگتر از آن راه اندازند، بنابراین تلاش خواهند کرد تا قدم های اول را در این زمینه، به کمک ایادی منطقه ای و عمال دست نشانده ی خود در خاورمیانه انجام دهند.
البته دولت های ماسونی و استعمارگر غرب و شرق، خود به خوبی می دانند که نیروهای مقاومت منطقه، بیش از پیش قوی شده اند و نمی توان به سادگی این کشور های مقاوم را شکست داد. به همین دلیل از پا ننشسته اند و در سال های اخیر به دسیسه گری های متعدد پرداخته اند.
یکی از مهمترین این دسیسه ها، شایعه ی وجود تقلب در سه انتخابات کشورهای خاورمیانه بوده است. در این توطئه، کشورهای غربی تلاش نمودند تا انتخابات کشورهای ایران، افغانستان و عراق را ناسالم نشان دهند.(8) البته به جز ایران که مدت 31 سال از استقلال آن می گذرد و دارای حکومتی مستقل، مقتدر و قدرتمند است، دو کشور دیگر یعنی عراق و افغانستان، در اشغال دولت های ماسونی، انتخابات را برگزار کردند و این ادعا (ادعای تقلب در انتخابات) نه قابل دفاع و نه قابل رد می باشد. حال چه شده است که در مدت کمتر از 1 سال، شایعه ی وجود تقلب در سه انتخابات مطرح شده است؟ این امر خود نشان دهنده ی وجود دسیسه ای بزرگ می باشد که برای تحقق آن، دولت های ماسونی حاضر شده اند تا از کشورهای تحت اشغال خودشان همچون عراق و افغانستان نیز مایه بگذارند!
هدف از ترویج شایعه ی تقلب در انتخابات کشورهای خاورمیانه را می توان در چند مسئله خلاصه کرد که مهمترین آن ها عبارتند از:
1 - بی ثبات کردن منطقه ی خاورمیانه: یکی از اهداف مهم غرب از ترویج شایعه ی تقلب در انتخابات ایران، افغانستان و عراق، بی ثبات کردن این کشورها است. زیرا آمریکا به خوبی می داند با ایران مقتدر که بزرگترین دشمن استکبار نیز هست، نمی توان به سادگی مقابله کرد به همین دلیل بهترین روش برای مقابله با ایران اسلامی، بی ثبات کردن این کشور از طریق ترویج شایعه ی تقلب در انتخابات است. عراق نیز کم کم می رود تا اقتدار سابق خود را باز یابد و اشغالگران را آرام آرام عقب براند. به همین دلیل یکی از ترفند هایی که می تواند عراق را مجدداً بی ثبات نماید، مسئله ی تقلب در انتخابات می باشد؛ حتی اگر در ظاهر، احزاب شیعه از ابطال انتخابات سود بیشتری ببرند!!! افغانستان نیز به عنوان پایگاه مهم و کم خطر آمریکا در منطقه، کماکان باید بی ثبات بماند تا آمریکایی ها بهانه ای برای ماندن داشته باشند، به همین دلیل چه ترفندی بهتر از این که انتخابات افغانستان زیر سوال رود تا مردم و حاکمان این کشور کماکان به غرب خود را وابسته کنند! وگرنه کیست که نداند حامد کرزای خود مهره ی غربی ها بوده و بدون سابقه ی مبارزاتی جدی در داخل افغانستان، با عنایت آمریکایی ها بر سر کار آمده است.(9)
اما بی ثباتی در عراق و ایران بسیار به نفع آمریکا و متحدان ماسونی اش می باشد. چرا که از یکسو بی ثباتی عراق و ادعای تقلب در انتخابات این کشور می تواند بهانه ای به دست دولت های ماسونی و دست نشانده های آنان در منطقه داده تا آنان با ادعای تقلب در انتخابات این کشور و نامشروع بودن دولت آن، به عراق حمله نمایند و مجدداً این کشور را که درصدد خروج از سلطه ی استعمارگران است، تحت اشغال درآورند. از سوی دیگر به خیال استعمارگران، شایعه ی تقلب در انتخابات ایران، می توانست دولت مقتدر این کشور عزتمند را ضعیف نموده و راه را برای وارد آوردن ضربه ی نهایی از سوی دولت های خارجی دشمن ایران در طی یک نبرد سنگین هموار نماید که به لطف خداوند متعال توطئه در مورد ایران خنثی شد.
2 - بهانه برای حمله به برخی از این کشورها: بعد از حمله ی آمریکا به عراق و افغانستان و مشخص شدن دروغ بودن ادعاهای آمریکا و همپیمانانش، افکار عمومی مردم جهان، چندان پذیرای لشکرکشی به ایران، سوریه، لبنان و ... نمی باشد. یکی از اهداف استعمارگران از ترویج شایعه ی تقلب در انتخابات ایران و عراق، دلیل تراشی برای حملات آینده ی خود به ایران و متحدانش و تداوم اشغال عراق می باشد. در واقع با نامشروع جلوه دادن دولت های ایران و عراق، تلاش می نمایند تا تحرکات آینده ی خود را بر علیه این کشورها به نحوی توجیه کرده و حملات آتی خود را در جهت احقاق حقوق!!! مردم این دو کشور جلوه داده و افکار عمومی مردم دنیا را نیز با خود همراه نمایند.
ذکر یک نکته ی مهم: این نکته حائز اهمیت است که در مورد سوریه، حماس و حزب الله لبنان، نیاز چندانی به ترفند شایعه ی تقلب در انتخابات نبوده است. زیرا به دلیل دادگاه ساختگی ترور رفیق حریری و مسایل داخلی لبنان، سوریه و حزب الله در مظان اتهام قرار گرفته و بهانه برای حمله به این دو کشور از قبل وجود دارد.(10) همچنین حماس از مدت ها قبل از سوی رسانه های استکباری به عنوان نهادی تروریستی در قلب سرزمین های اشغالی معرفی شده و برای حمله به آن، بهانه ی کافی وجود دارد.
با توجه به مطالب ذکر شده می توان دریافت که پشت پرده ی شایعه ی تقلب در 3 انتخابات اخیر خاورمیانه، بیش از هر چیز، بی ثبات کردن خاورمیانه ی کنونی و مساعد کردن منطقه برای تولد خاورمیانه ی جدید ماسونی است.
حال که دریافتیم فراماسونری جهانی احتمالاً به زودی در تدارک یک فتنه ی بزرگ به کمک ایادی و عمال منطقه ای است، این سوال مطرح می گردد که کدام کشورها بهترین کاندید برای برداشتن گام های اول در اجرای نقشه های فراماسونری در منطقه و به راه انداختن نبردی منطقه ای هستند؟
همانگونه که می دانیم، در حال حاضر، سه کشور اردن، مصر و عربستان سعودی، مهمترین همپیمانان کشورهای استکباری در منطقه ی خاورمیانه هستند(11) و همواره نسبت به نیروهای مقاومت منطقه خیانت نموده اند. در این بین، مصر و عربستان سعودی به دلیل سن بالای حاکمانشان و نیز بحران جانشینی این حاکمان در آینده ی نزدیک،(12) چندان قابلیت تحرک و نقش آفرینی ندارند و نمی توانند ریسک به راه انداختن جنگ منطقه ای را به جان بخرند.
در این میان، اردن وضعیت متفاوتی دارد. پادشاه این کشور جوان و مقتدر می باشد و مدارج بالای نظامی را در انگلستان سپری کرده است، تا جایی که درجه ی سرهنگی سواره نظام سلطنتی انگلستان را نیز کسب کرده است!(13) از سوی دیگر، عبدالله دوم پادشاه اردن، به تازگی فرزند جوان خود شاهزاده حسین را نیز به ولیعهدی برگزیده است(14) و بحران جانشینی نیز در این کشور به چشم نمی خورد. البته نژاد دو رگه ی انگلیسی - اردنی عبدالله دوم و جانشینانش(15) و تربیت غربی وی نیز می تواند بیش از پیش بر مناسب بودن عبدالله برای اجرای برنامه های دولت های ماسونی صحه بگذارد.
نکته ی دیگر اینکه به دلیل ادعای خاندان سلطنتی اردن مبنی بر هاشمی بودن این خاندان و انتساب آنان به پیامبر (ص)،(16) در صورت بروز جنگی جدید در خاورمیانه، ممکن است بتواند تعداد زیادی از مسلمانان فریب خورده را با خود همراه نماید. از سوی دیگر، ثبات طولانی مدت اردن و سکوت خبری اردن در سال های اخیر، بیش از پیش نگران کننده بوده و می تواند نشان دهنده ی وقوع فعل و انفعالاتی در این کشور طی سال های اخیر باشد و چه بسا در سایه ی همین سکوت خبری، ارتش و نیروهای نظامی این کشور در حال تجهیز باشد. کما اینکه شواهد نیز حاکی از این امر می باشد.
بنابراین به نظر می رسد که اگر قرار باشد یک حکومت دست نشانده در منطقه ی خاورمیانه جنگی برپا کند، به احتمال زیاد دولت اردن بهترین کاندیدا خواهد بود. به همین دلیل سران مقاومت منطقه ی خاورمیانه، به این کشور توجه ویژه ای داشته باشند؛ چرا که اردن ممکن است در آینده ای نه چندان دور، آغازگر فتنه های بزرگ باشد.
البته شواهدی وجود دارد که نشان می دهد پادشاه اردن کم کم از سکوت خبری خارج شده و تلاش دارد تا خود را به عنوان یک مهره ی قدرتمند در معادلات خاورمیانه نشان دهد. این شواهد عبارتند از :
1 - سخنرانی اخیر پادشاه اردن در اختتامیه ی اجلاس سران کشورهای عربی:(17) در این سخنرانی، پادشاه اردن، ایده های خود را برای بهبود!!! اوضاع کشورهای عربی منطقه و مسئله ی قدس ارایه نمود. نکته ی درخور اینکه در اظهاراتی نژادپرستانه، وی بیش از هر چیز بر هویت عربی تکیه نمود نه هویت اسلامی! تا با این کار، دست ایران را به عنوان قدرتمندترین حامی فلسطین اشغالی، از مسایل مربوط به قدس شریف کوتاه کند. اظهارات وی به قدری وقیحانه بود که در طی آن ها، آمریکا محرم اسرار اعراب شمرده شد، اما حرفی از سایر کشورهای مسلمان اعم از ایران به زبان نیامد.(18)
متن کامل اظهارات پادشاه اردن را می توانید در لینک زیر ملاحظه فرمایید:
http://atashevesal2.blogfa.com/page/18.aspx
2 - تلاش در جهت معرفی عبدالله دوم پادشاه اردن به عنوان منجی مسلمانان در آخرالزمان!:(19)
در طی سال های اخیر، تلاش های فراوانی در کشورهای عربی برای معرفی عبدالله به عنوان منجی اعراب و مسلمانان در آخرالزمان صورت گرفته و این پادشاه به عنوان متحد کننده ی اعراب و برقرار کننده ی حکومت بزرگ اسلامی معرفی شده است! در طی این ادعاهای بی شرمانه، به اعراب توصیه شده تا صفوی های رافضی! یعنی ایرانیان فاصله گرفته و ضمن صلح با اروپاییان و آمریکاییها، زیر پرچم عبدالله اردن گرد هم آمده و بر علیه یهود و صفوی ها (ایرانیان) بجنگند تا بتوانند حکومت بزرگ اسلامی را تشکیل دهند. برخی از لینک های مذکور را می توانید در زیر ملاحظه فرمایید:(20)
http://www.egyptianoasis.net/forums/showthread.php?t=29562
و
http://montada.arahman.net/t19128.html
و
http://www.sahab-jordan.com/showthread.php?p=145505
همانگونه که ملاحظه فرمودید، منطقه ی خاورمیانه در یک نقطه ی عطف به سر می برد و بیش از هر زمان دیگری، احتمال بروز جنگی بزرگ در منطقه ی خاورمیانه وجود دارد. با توجه به مشکلات اقتصادی که غرب با آن ها روبرو است، به نظر می رسد که فراماسونری جهانی، برای تحقق خاورمیانه ی جدید ماسونی، مهره ی تعلیم دیده ی اردنی خود یعنی ملک عبدالله دوم پادشاه این کشور را مأمور اجرای این نقشه کرده است.
اخیراً پادشاه اردن، از سکوت خبری خارج شده و تلاش بسیاری در جهت ایفای نقش موثر در معادلات منطقه ی خاورمیانه انجام داده است. دخالت در درگیری های یمن با اعزام کماندوهای مجرب و آموزش دیده ی اردنی،(21) تأکید بر وحدت شیعه و سنی با محوریت اردن و پس گرفتن ظاهری اصطلاح هلال شیعی که اولین بار توسط خود وی در سطح بین المللی مطرح شد،(22) و ادعای پیشگامی در حفاظت از قدس شریف،(23) نمونه هایی از تحرکات اخیر پادشاه اردن برای ایفای نقش رهبری در منطقه ی خاورمیانه می باشد.
اما در بررسی جریانات منطقه ی خاورمیانه، آنچه از تحلیل سیاسی این جریانات اهمیت بیشتری دارد، مراجعه به روایات آخرالزمانی نقل شده از سوی معصومین (ع) می باشد که دید وسیعتری پیرامون وقایع منطقه و جهان به مسلمانان می دهد. با مراجعه به روایات آخرالزمانی، درمی یابیم که وضعیت کنونی منطقه ی خاورمیانه، بیش از هر زمان دیگری در تاریخ جهان، به اوضاع توصیف شده در روایات پیرامون آخرالزمان شباهت دارد. عجیب تر اینکه عبدالله دوم پادشاه اردن که اخیراً تلاش هایی در جهت معرفی وی به عنوان منجی آخرالزمان صورت گرفته است، بیش از هر شخصیت دیگر در تاریخ، به سفیانی روایات شبیه است! این مسئله، لزوم توجه ویژه به کشورهای منطقه و بالاخص اردن را به شیعیان جهان و مسئولان میهن عزیزمان ایران گوشزد می نماید. خطراین کشور، به ویژه بعد از رواج شایعه ی تقلب در انتخابات عراق شدت یافته است؛ چرا که همین شایعه، بهانه ی کافی برای حمله به عراق از سوی اردن را در آینده ای نزدیک فراهم می نماید.
نظر |