بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر عشق
شکوه ظهور تو هنوز پرچم توفیق بر نیفراشته است و خورشید جمالت هنوز دیبای زرین خود را بر زمستان جان ما نگسترده است، اما مهتاب انتظار در شبهای غیبت سوسوزنان چراغ دلهای ماست.
نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حدیث تو ندبه آدینه ها. دیگر از خشم روزگار به مادر نمی گریزم و در نامهربانیهای دوران، پدر را فریاد نمی کشم; دیگر رنج خار مرا به رنگ گل نمی کشاند; دیگر باغ خیالم آبستن غنچههای آرزو نیستند; دیگر هر کسی را محرم گریستن های کودکانه ام نمی کنم.
حکایت حضور، برای من یادآور صبحی است که از خواب سیاهی برخاستم و بهانه پدر گرفتم. من همیشه سرمای غم را میان گرمی دست های پدرم گم می کردم. کاشکی کلمات من بی صدا بودند; کاشکی نوشتن نمی دانستم و فقط با تو حرف می زدم; کاشکی تیغ غیرت، عروس نام تو را از میان لشکر نامحرمان الفاظ باز می گرفت و در سراپرده دل می نشاند; کاشکی دلدادگان تو مرا هم با خود می بردند; کاشکی من جز هجر و وصال، غم و شادی نداشتم!
انتظار را هم از نظر فرهنگی معنا کرده اند، هم از نظر نظامی. استاد ارجمندم حضرت آیت الله جوادی آملی فرمودند: از نظر نظامی انتظار آن است که انسان خود را آماده دفاع از ولی خدا گرداند حتّی اگر شده با یک تیر! امّا از نظر فرهنگی، هم باید به احیای خود بپردازد و هم به احیای دیگران. خود را از گناهان پاک گرداند و از معاصی الهی دور نگه دارد و نیز کمک کند تا دیگران نیز با اهل بیت آشنا شوند و معارف الهی را دریابند. |
می گویند: چشم هایی هست که تو را می ببنند; دلهایی هست که تو را می پرستند; پاهایی هست که با یاد تو دست افشاناند; دست هایی هست که بر مهر تو پای می فشارند.
می گویند: تو از همه پدرها مهربانتری، می گویند هر اشکی از چشم یتیمی جدا می .
شود بر دامان مهر تو می ریزد
می گویند...می گویند تو نیز گریانی!
میدانم که تو نیز با گریه عقد
برادری بستهای و حرمت آن را نیکو
پاس میداری.
ای باغ آرزوهای من! مرا ببخش که آداب نجوا نمیدانم.
مرا ببخش که در پرده خیالم، رشته کلمات، سررشته خود را از کف دادهاند و نه از این رشته سر می تابند و نه سررشته را مییابند.
عمری است که اشک هایم را در کوره حسرت ها انباشتهام و انتظار جمعهای را میکشم که جویبار ظهورت از پشت کوههای غیبت سرازیر شود، تا آن کوزه و آن حسرت ها را به آن دریا بریزم و سبکبار تن خستهام را در زلال آن بشویم.
بهترین انتظار آن است که انسان قلب خود را در اختیار کسی قرار بدهد که او به اذن خدا آن را زیر و رو کند؛ انسان اگر متحول شد و منقلب شد، عالم را در کام خود شیوا و شیرین می بیند. چیزی برای او تلخ نیست. هیچ حادثه ای آن توان را ندارد که قلب متحول شده را قبض کند |
ای همه آروزهایم!
من اگر مشتی گناه و شقاوتم، دلم را چه میکنی؟
با چشمهایم که یک دریا گریسته است چه میکنی؟
با سینهام که شرحه شرحه فراق است چه خواهی کرد؟
به ندبههای من که در هر صبح غیبت، از آسمان دلتنگیهایم فرود آمدهاند، چگونه خواهی ساخت؟
میدانم که تو زبان ندبه را بیشتر از هر زبان دیگری دوست می داری. میدانم که تو جمعهها را خوب میشناسی و هر عصر آدینه خود در گوشهای اشک میریزی.
ای همه دردهایم! از تو درمان نمی خواهم که درد تنها سرمایه من در این آشفته بازار دنیاست.
تنها اجابتی که انتظار آن را می کشم جماعت نالههاست; تنها آرزویی که منت پذیر آنم، خاموشی هر صدایی جز اذان «یا مهدی» است.
گر بر کَنم دل از تو و بردارم از تو مِهر
آن مِهر بر که افکنم آن دل کجا برم؟
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا
نظر |