* راز حضور اشغالگران انگلیسی و آمریکایی در بین النّهرین
* طرح خاورمیانة بزرگ، به دست آورن «سرزمین انجیل» است
پولُس قدّیس، هرگز مسیح را قبل از ماجرای تصلیب ملاقات نکرده بود و به رغم آنکه یهودی بود و در آزار و اذیّت مسیحیان نخستین در حدّی افراطی پیش رفته بود و به عنوان یکی از اصلیترین عامل سیاست و تسلیم مسیحیان به رومیان شناخته میشد، به ناگاه خود را صاحب مقام ارتباط مستقیم با مسیح اعلام کرد و مدّعی تجربة ملاقاتی ویژه با حضرت در مسیر دمشق شد. با این ادّعا، به تدریج به عنوان صاحب سرّ و راز، تعالیم اوّلیه و سادة مسیحیّت را به انحراف کشید.
شناسایی و تحلیل دقیق و همه جانبة وقایع اجتماعی و سیاسی امروز، در گرو شناسایی رخدادهای گذشته و ردیابی تغییرات و تحوّلات تأثیرات آن وقایع تا زمان حال است. آنچه امروز مشاهده میشود، ما را شاد یا غمناک میسازد، تنها بخش بیرونی و آشکار کوه بزرگی از یخ است که از دل اقیانوس زندگی بیرون زده است. بخش بزرگتر این کوه زیر آب قرار دارد که بدون ملاحظة آن بن و دامنه و عظمت کوه معلوم نمیشود.
تصمیمگیری دربارة آن بخش بیرونی نیز در گرو این شناسایی است ورنه، ناامیدی و شکست، رفیق دائمی ما خواهد بود.
متأسّفانه گاه ساکنان شرق به دلیل ولع نابخردانه برای دسترسی به مدرنیته و به قول معروف قافلة تمدّن نه تنها تمامی آثار فرهنگی و تمدّنی خود را ویران میسازند بلکه همة سوابق، رویاروییها، تعامل و بنیادهای دشمنی و دوستی دیرین با سایر سرزمینها و اقوام را هم از خاطر میبرند و دربارة آنها صحبت نمیکنند. چنانکه، منابع تاریخی آموزشی و مدرسهای آنها به دفتر ثبت گورستان بیشتر شباهت دارد تا منبعی برای توانمند ساختن جوانان برای دیدار امروز، برانگیزانندة آنها برای تولّی جستن و تبرّی یافتن در شرایط امروز و بالأخره کشف نمونهها و اسوهها برای دست یازیدن به دامان آنها و برخاستن دیگر بار پس از تجربة هر شکست و ناکامی. بگذریم!
از گذشتههای دور واقعة تصلیب حضرت عیسی(ع) در زمرة مهمترین نقطة عطف در تاریخ حیات مسیحیان و رابطة آنان با بنیاسرائیل بود. مسیحیان انگشت اتّهام به سوی بنیاسرائیل دراز میکردند و آنان را به جرم آزار و اذیّت حضرت عیسی بن مریم(ع) و به صلیب کشیده شدن ایشان به دست رومیان محکوم میکردند.
نیاز به تکرار این امر واضح نیست که حضرت هیچ گاه به صلیب کشیده نشد، بلکه به امر خداوند، ایشان به آسمان عروج کردند و رومیان به اشتباه مرد دیگری را به صلیب کشیدند.
به هر حال واقعة تصلیب شکاف عمیقی میان پیروان صلیب و صهیون به وجود آورد.
از آن زمان بنیاسرائیل در کار توطئه وارد شد تا این شکاف پوشیده شود، چه این کین کشی نه تنها برای همیشه بنیاسرائیل را در تمامی سرزمینهای مسیحینشین در انزوا فرو میبرد و ناامنی را بر ایشان در پی داشت، بلکه مانع از پیشبرد اهداف بنیاسرائیل نیز میشد و موضوع منجی و مسیح را چنان تمام شده معرّفی میکرد که بنیاسرائیل دیگر بهانهای برای استمرار دروغین دوران فاعلیت یهود نداشت. در حالی که، همة حیات شیطانی بنیاسرائیل در گرو «جعل انتظار عیسی» بود.
اگرچه جبران این فاجعه و جنایت سخت مینمود، امّا دو نقطة عطف مهمّ دیگر یکی از آستین بیرون آوردن پولُس قدّیس در قرن اوّل میلادی و در اوّلین دهههای نخست مسیحیت و دیگر ظهور مارتین لوتر آلمانی در قرن شانزدهم تا حدّ زیادی نه تنها آن شکاف ژرف را برای بنیاسرائیل پر کرد بلکه به تدریج مسیحیّت و مسیحیان را در زیر نگین قدرت بنیاسرائیل آورد.
پولُس قدّیس، هرگز مسیح را قبل از ماجرای تصلیب ملاقات نکرده بود و به رغم آنکه یهودی بود و در آزار و اذیّت مسیحیان نخستین در حدّی افراطی پیش رفته بود و به عنوان یکی از اصلیترین عامل سیاست و تسلیم مسیحیان به رومیان شناخته میشد، به ناگاه خود را صاحب مقام ارتباط مستقیم با مسیح اعلام کرد و مدّعی تجربة ملاقاتی ویژه با حضرت در مسیر دمشق شد. با این ادّعا، به تدریج به عنوان صاحب سرّ و راز، تعالیم اوّلیه و سادة مسیحیّت را به انحراف کشید و مسیحیت پطرسی را که نمایندة واقعی حضرت عیسی(ع) بود، رها کرد. پولس آموزههای خود را بر اساس سنّت یهودی بیان کرد. اگرچه کین پولس دربارة پطرس برای همگان از میان مسیحیان آشکار است، لیکن از آن زمان به بعد تمامی تشکیلات مذهبی کلیسای مسیحی زیر سلطة نگاه و نگرش پولس رفت.
آموزههای شرکآلود تثلیث و تزریق روحیة تسلیمپذیری از فرمانروایان و بسیاری دیگر از آموزههای مورد تأیید کلیسای مسیحی منبعث از کلام و تئولوژی پولس رسول است.
در کنار این همه، با دستکاری مسیحیّت اوّلیه، پروژة «صهیونیسم مسیحی» از عهد و عصر او متولّد شد.
نفی ضرورت عمل و تکلیف در مقابل ایمان صرف، بطلان تمامی اناجیل الّا انجیل پولس، اعطای جنبة اولوهی به حضرت مسیح(ع) یعنی اعلام تجسّم خدا در مسیح در زمرة دستاوردهای این قدّیس بنیاسرائیلی بود.
سرانجام پولس به دست رومیان زندانی و کشته شد. این واقعه خلال سالهای 54 ـ 68 میلادی اتّفاق افتاد. یکی دو سال بعد هم یعنی در سال 70 میلادی معبد و هیکل بنیاسرائیل منهدم و معدوم شد.
در نقطة عطف دوم، مارتین لوتر که خود یهودی زاده بود، علیه کلیسای کاتولیک شورش کرد و با سر دادن اعتراض مبدع و مؤسّس کلیسای اعتراضی پروتستانهای اروپا شد. لوتر در حرکتهای اعتراضی خود، با تکیه بر آموزههای بنیاسرائیلی، به ستایش یهودیان پرداخت و موضوع برگزیده بودن قوم بنیاسرائیل را دیگر بار مطرح کرد. مارتین لوتر، با تکیه بر عهد عتیق، تغییرات مهمّی را در معرفت دینی مسیحیّت باعث شد.
او به پیشگوییهای تورات پیرامون نجات تمام بنیاسرائیل به عنوان یک امّت اعتقاد داشت. همّت اصلی لوتر مصروف یهودی کردن مسیحیان شد تا آنجا که از مسیحیان به عنوان سگ پای سفرة بنیاسرائیل یاد کرد.
پس از قرنها تلاش آنچه بنیاسرائیل در پی آن بود، حاصل آمد.
نه تنها پس از لوتر و انشعاب پروتستانها دیگر از کینة مسیحیان علیه بنیاسرائیل خبری نبود، بلکه مسیحیان در هیئت خادمان و خدمتگزاران بنیاسرائیل در آمدند.
نهضت مارتین لوتر در قرن 16 به نهضت اصلاح دینی معروف شد و پس از این واقعه، در میان مسیحیان پروتستان، عهد عتیق یا همان تورات مبدّل به مرجع اصلی شد، برگزیدگی بنیاسرائیل پذیرفته شد، دین از حوزة مسئولیّت اجتماعی خارج و مسیحیت به تمام معنی سکولار شد و بالأخره تعلّق سرزمینهای مقدّس به یهود به عنوان هدیة خداوند به بنیاسرائیل اعلام شد. انعقاد نطفة صهیونیسم سیاسی را باید مرهون مارتین لوتر آلمانی دانست و همو بود که ربا را حلال اعلام کرد و موجد تولّد سرمایهداری جدید اروپایی شد.
بد نیست بدانید که جمعیت حدّاکثری انگلستان را پروتستانها تشکیل میدهند و جمعیّت 70 میلیونی پروتستان ایالات متّحده نقش عمدهای را در حیات فرهنگی و سیاسی و حتّی سیاست خارجی آمریکا ایفا میکنند.
در واقع تقدیس بنیاسرائیل و یهودیّت در ایالات متّحده به عنوان یک امر ضروری دینی مسیحی شناخته شده است و نمیتوان به آن به عنوان یک موضوع صرفاً سیاسی نگاه کرد. مبلّغان یهودی زادة پروتستان آمریکایی و انگلیسی را با عنوان اوانجلیستها میشناسند. خدمات پولس و مارتین لوتر، کینة مسیحیان علیه یهودیان را تبدیل به کینة مشترک «اتّفاق صلیب و صهیون» علیه مسلمانان ساخت.
نکتة مهم و جالب توجّه در این اتّفاق صلیبی و صهیونی، سر بر آوردن پروژة آخرالزّمانی بازگشت دوم مسیح پس از واقعة آرمگدون برای بنیاسرائیل و به خاطر بنیاسرائیل، تجدید بنای هیکل سلیمان و تأسیس حکومت جهانی بنیاسرائیل با مرکزیّت بیت المقدّس است.
چنان که میدانید، اتّفاق صلیب و صهیون همة همّت خودش را صرف زمینهسازی برای تخریب مسجد الاقصی طیّ ماههای آینده کرده است.
چندی پیش، یکی از اسقفهای اوانجلیک وابسته به کلیسای جهانی پروتستان مسلمان شد. ایلکر چینار، اسقف سابق کلیسای جهانی پروتستان تارسوس ترکیه، پس از اسلام آوردن پرده از برخی حقایق و فعّالیتهای تبشیری اوانجلیکها برداشت.1
اگرچه بارها از جانب محافل صلیبی و صهیونی مورد تهدید به مرگ و آزار و اذیّت قرار گرفته، از اغراض و پروژههای خطرناک اتّفاق صلیب و صهیون برای اسلام ستیزی، اشغال سرزمینهای اسلامی و اعاده به اصطلاح سرزمین انجیل یعنی خاورمیانه، آناتولی و بین النّهرین به عنوان سرزمین مقدّس پرده برداشته است.
در واقع، مسلمانان، از یک سو در معرض خطر پروژة از نیل تا فرات صهیونیستها و از دیگر سو، در معرض طمع صلیبیّون انجیلی برای تصاحب به قول خودشان «سرزمین انجیل» هستند. حتّی نقشة این سرزمین مورد ادّعا منتشر شده است. شایان ذکر است «ارض موعود» مورد نظر صهیونیستها در شکم «سرزمین انجیل» مورد ادّعای اوانجلیستها قرار دارد. از اینجا میتوان راز حضور اشغالگران انگلیسی و آمریکایی در بین النّهرین را کشف کرد. این اسقف که تا چندی پیش همکیش جرج دبلیو بوش بود دربارة وی میگوید:
بوش با سروجان خود در حال ترویج و توسعة بشارت خونین در سرزمینهای اسلامی است. در واقع، طرح خاورمیانة بزرگ، به دست آورن «سرزمین انجیل» است که این مبلّغان با شدّت و بی هر گونه انعطاف آن را دنبال میکنند. او آنها را به عنوان سربازان جنگ صلیبی معرّفی میکند که در حال تدارک جنگ جدید صلیبی علیه مسلمانان هستند.
این میسیونرها در میان کردها و علویان ترکیه فعّالیت گستردهای دارند. به اتّکای اعتراف این اسقف انجیلی، این تبشیریها سعی در پوسیده معرّفی کردن اسلام دارند و با نزدیک شدن به دانشگاهیان، مردم کوچه و بازار خود را افرادی آکنده از عشق و محبّت مینمایانند و با توزیع پول و کمک خیریّه سعی در جلب مردم ساده دل و گمراه نمودن آنها میکنند.
آنها، ترکیه و عراق را جزو سرزمین انجیل Bible Land میشناسند و حتّی آمریکاییها در منطقة حرّان، 48 هزار کیلومتر زمین خریداری کردهاند.
حرّان منطقهای مهم و استراتژیک در شمال بین النّهرین است که این همان منطقهای است که در 16/2/53 پیش از میلاد رومیها از سپاهیان ایرانی شکستی سخت خوردند.
کراسوس رومی در برابر سپاه سورنا سردار اشکانی شکست سختی خورد. کراسوس داعیة سلطه بر مشرق زمین را داشت. با جنگهای داخلی روم با اسپارتاکوس در جنوب شبه جزیرة ایتالیا و پیروزی بر بردگان شورشی به املاک و طلاهای بسیاری دست یافته بود.
جالب است که بدانید سورنای سی ساله و ایرانی در منطقة حرّان با کراسوس رو به رو شد و ابتدا با ارسال سفیری به او امکان برگشت به سلامت داد وقتی گستاخی کراسوس را دید سفیر ایرانی با لبخندی کف دست خود را به کراسوس نشان داد و گفت اگر کف دست من مویی یافتید، سلوکیه، پایتخت ایران را هم خواهید دید.
رومیها با فرماندهی پابلیوس کراسوس با لژیونها مرکّب از 60 هزار نظامی مجهّز به میدان آمدند در حالی که سپاه ایران تنها یک هزار سواره نظام سنگین و نه هزار سواره نظام سبک به میدان آورده بود. با این همه، رومیها شکست سنگینی متحمّل شدند و با بیست هزار کشته و 20 هزار اسیر جنگ را واگذارده و روی به هزیمت گذاشتند. در این جنگ کراسوس کشته شد. سر او به نیزه رفت و بدین سان تاوان گستاخی و تجاوز خود را پس داد.
پلوتارک، مورّخ مشهور یونانی در این باره مینویسد:
هنگامی که پابلیوس (کراسوس) اصرار کرد تا لژیونرها به سواره نظام دشمن [ایرانیها] حمله برند. دید که دستان آنها به سپرهایشان چسبیده است و پاهایشان چون میخ در زمین محکم شده به گونهای که توان جنگیدن یا دفاع از خود را نداشتند. اگرچه سالها بعد «سورنا» به خاطر حسد ورزیدن سرداران کشته شد، امّا نام او، شکست کراسوس و منطقة حرّان در تاریخ بلند ایران و رویارویی آنها با غربیان (روم) ماند. امروز، درست از همین نقطه یعنی حرّان هم استراتژیک متفقین صلیبی و صهیونی قصد شرق اسلامی کردهاند. در منطقة مرزی عراق (بین النهرین)، ترکیه و سوریه، نزدیک منطقة مرزی ایران، هزاران هکتار زمین را تصاحب کردهاند و با ساخت شهرکهای مسکونی و کارخانههای اسلحهسازی سعی در ایجاد اسرائیلی نو در این نقطة مهم دارند.
آنها به قصد سلطة تمام عیار بر شرق بزرگ و تأسیس جهان تک حکومتی قصد بیت المقدّس، بین النّهرین، ترکیه و به زبان خودشان «سرزمین انجیل» کردهاند.
باید متذکّر این همه شد و با بازخوانی گذشته استراتژی غرب در رویارویی با شرق را شناخت. این بر عهدة دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است که هوشیارانه حرکتهای منطقهای را رصد کرده و با شناسایی وقایع، امکان تصمیمگیری به موقع را فراهم آورد. هیهات که نام جهان پهلوانانی چون «سورن» را از یاد بردهایم و تنها بیهیچ مقدّمه و ذکر پیشینه بر این نام سوار میشویم...
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
اسماعیل شفیعی سروستانی
رادیو معارف 20/1/1389